ایستاده در غبار

شرح مشاهدات و حقایقی پیرامون فعالیت مخفی انجمن حجتیه در طی چند سال گذشته

ایستاده در غبار

شرح مشاهدات و حقایقی پیرامون فعالیت مخفی انجمن حجتیه در طی چند سال گذشته

ایستاده در غبار

این وبلاگ به معرفی انجمن حجتیه و فعالیت امروزی این گروه می پردازد و در خلال این امر گزارش و روایتی از فعالیت نه ساله انجمن حجتیه در قالب یک کانون فرهنگی به نام کانون قاصدکی برای امروز... دانشگاه حکیم سبزواری خراسان رضوی را شرح می دهد.

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تهاجم فرهنگی» ثبت شده است

✅فراموشی(4)
📝چرا و چگونه کانون قاصدکی برای امروز...
...بعد از نماز ظهر راهی سلف شدم تو راه اتفاقی #سید_ولی_کراتی را دیدم، ناهار را که گرفتیم همون میزهای اول نشستیم...
بعد از یکم خوش و بش بحث کانون را پیش کشید، اون موقع مسئول منابع انسانی کانون بود و به مناسبت میلاد #حضرت_امیر(ع) ویژه برنامه ای با عنوان "مهربانترین پدر" در قالب مجری گری و با حضور سر کلاس ها را اجرا می کردیم. که فعالیت من در کانون در کنار یکی از بهترین دوستانم مصطفی حسین زاده به عنوان مجری از این برنامه شروع شد و بحث تمرین و تربیت مجری ها در دانشگاه را هم امیرعلی محمد زاده و سعید ارغیانی از بچه های زحمت کش و فرهنگی که حق استادی بر گردنمون دارن بر عهده داشتن،مدیر پروژه هم #مهران_شیخی(⚠️مستعار اما مهم) بود.
اجرای من و مصطفی خیلی خوب بود و پر از تعریف و تمجید،البته نمی دانستیم که محتوایی که ارائه می دادیم ترکیب و اقتباسی بود از مطالب سایت های #خدمتگزاران، #مناسبت_ها و بخش هایی از 📚"کتاب بیایید او را یاری کنیم" #مهدی_قندی از اساتید فعال #انجمن_حجتیه... و درواقع این حضور در کلاس ها تبلیغ و دعوتی بود برای برنامه غرفه ای نیمه شعبان با عنوان " #دیوار "
...داشتم می گفتم؛ آنقدر صحبت کردیم که ناهار سرد شد. سید ولی بحث های انگیزشی را مطرح میکرد و مدام منو به فعالیت فرهنگی در کانون تشویق میکرد
سید ولی: حاضری برای #حضرت_زهرا(س) کار کنی؟!
من: کار برای اهل بیت علیهم اسلام واجبه! اما وقت زیادی ندارم،قول نمیدم!
بعد از این حرف سید ولی تلاششو بیشتر و بیشتر کرد و کلی از لزوم #کارفرهنگی گفت و حسابی ذهنمو مشغول کرد...
قبل از کلاس رفتم  کتابخونه و نشستم سر درس معادلات دیفرانسیل،تک تک مسائل کتاب رضا قیامت را به روش های مختلف حل می کردم و خیلی خوب و جدی  برای درسم وقت میزاشتم و وقتی روی یک مسئله تمرکز می کردم دیگه چیزی نمیتونست حواسمو پرت کنه! اما این بار ذهنم حسابی مشغول بود...به سید ولی پیام دادم که قبوله! قرارمون شد بعد از نماز مغرب مهدیه
بعد از نماز: من بودم،سجاد ربیعی،سید ولی و نفر چهارمی که الان یادم نیست کی بود...
سید ولی:حاضرین برای حضرت زهرا(س) کار کنین؟! ما ی کانون فرهنگی هستیم که با هیچ کس کاری نداریم و #فعالیت_سیاسی نمی کنیم، فقط و فقط برای اهل بیت علیهم السلام کار میکنیم
داستان تشکیل کانونمون هم اینه زمانی که #حاجی_محمودی در بسیج بود. اهل سنت میان و ی نشریه منتشر میکنن و درباره فاطمیه شبهه وارد میکنن و این میشه که بچه های #بسیج ی برنامه در قالب نمایشگاه سه غرفه ای اجرا می کنن و چون می بینن که تاثیر خوبی داشته تصمیم می گیرن ی کانون بزنن و اینطوری میشه که کانون "قاصدکی برای امروز..." تشکیل میشه...
✅چند نکته:
اولا چرا شعبه زدن؟!مگر #رهبری نفرمودن تشکل موازی با بسیج ممنوع!😏
اما واقعیت😊:✔️ قاصدکی برای امروز نام یک برنامه بزرگ با بودجه عجیب و غریب در چند شهر بوده است که در سال 87از سمت انجمن حجتیه اجرا شد.
✔️تو بررسی ها از افراد مختلف، #مسئولین دانشگاه، #اطلاعات_سپاه و بچه های قدیمی تر و... شنیدم که بحث نشریه وجود داشته اما نه اینجوری که سیدولی و برخی از بچه های کانون مدعی بودند. اصلا نشریه قضیه دیگری بوده و ربطی به کانون نداشته و اهل سنت در قالب یک کار جناحی و سیاسی اقدام به انتشار مطالبی کرده بودند و حمایت یکی از اساتید  #فساد_طلب و پرحاشیه دانشگاه را هم در پی داشته...
بحث تاسیس کانون هم با لفظی شاید خیلی صحیح بحث #خوارج بسیج و دعوا ها بر سر فرماندهی بسیج دانشجویی و اتفاقات #دی_ماه_88 در دانشگاه بوده که هرگز در کانون مطرح می شد و این داستان خودبافته تاسیس کانون که صحیح نیست! همواره مطرح بود.
✔️به مرور با انتشار مدارکی به تبیین این موضوع خواهم پرداخت...
♨️ادامه دارد...
🆔 @masaf1440
💻 m1440.blog.ir

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۰ ، ۲۲:۴۶
سید علی حسینی

⚠️دانشگاه حکیم سبزواری
✅بخشی از یک یادداشت مهم:
...بله! مسئله انجمن حجتیه مهم ترین مسئله امروز کشور،نظام و ما نیست! این مسئله تنها یکی از مسائل مهم کشور است.و ما نیز فقط به این مسئله نپرداخته ایم و اگر در مسایل دیگر بیشتر از بقیه کار نکرده باشیم کمتر فعالیت نکرده ایم.هر چند برخی طوری صحبت میکنند که انگار همه هم و غم خود را برای سایر مسائل گذاشته اند و حقیقتا دغدغه دارند که اینطور‌نیست و بخوبی می دانیم که وضعیت فرهنگی دانشگاه محصول تفکرات و اقدامات غلط ایشان داست.
انجمن حجتیه کاملا حرفه ای و قوی در حال فعالیت است.و برخی یا نمی دانند یا پس از دانستن خود را به ندانستن زده اند و نسبت به هشدار های امام (ره) و رهبری پیرامون انجمن حجتیه و گروه های مشابه بی تفاوت هستند.
نه پرداختن بیش از حد و غیر معقول به مسئله و نه بی تفاوتی و نپرداختن به این مسئله درست نیست! اما واقعیت آن است که در دانشگاه حکیم سبزوار اصلا به این مسئله پرداخته نشده است که برخی برای آن حد هم تعیین میکنند.کی و کجا؟ حرف منطقی هم ندارند و تنها به بهانه ترس از خراب شدن سابقه است! اما سانسور تا کی ممکن است؟!چقدر و تا کی؟!
سانسور این مسئله با سو تدبیر برخی نهایتا تا یک ماه آینده تبدیل به یک معضل اساسی برای بسیاری از مجموعه ها،تشکل ها و افراد دانشگاه و سطح شهر خواهد شد. این مسئله براحتی می تواند به یک فرصت تبدیل شود اما برخی عمدا یا از سر ندانستن در حال طی کردن مسیری هستند که عاقبتی جز پشیمانی ندارد.
مقاومت غیر منطقی و تقابل مضحک با جریان دانشجویی که با دستی پر و منطقی قوی و به طور جد در حال پیگیری این مسئله است، هر از چندگاهی موجبات انتشار مطالبی را در پی خواهد داشت.
 نظیر آنچه که اخیرا شاهد آن بودیم و برخلاف میل ما عملا با انتشار یک صوت کوچک شخصی از معادلات حذف شد و شبهات و سوال های اساسی در اذهان عمومی پیرامون ایشان ایجاد شد و باقی ماند. 
هر چند مسائل بسیاری وجود دارد که ممکن است قابلیت انتشار پیدا کنند که فعلا و بنابر مصلحت و تا مدت زمان محدودی تمایلی به مطرح کردن و انتشار آن ها ندارم. و پی خیلی از مسائل را نیز به تن  مالیده ام و از تهدید و ‌تخریب احد  هم ترسی نداشته و ندارم.
چرا که خط مشی ما خط مشی رهبری است که فرمودن: من انقلابی ام دیپلمات نیستم! 
اصلا فرض کنیم دوره صدر اسلام است چک هم بخوریم حرفمان را خواهیم زد...آبرو که سهل است برای این انقلاب جان هم می دهم...
متاسفانه در خشت خام می بینم که علاوه بر مسئولین حتی برخی تشکل های دانشجویی که بطور رسمی و غیر رسمی ایشان را آگاه و توجیه کرده ایم و از ایشان در خواست واکنش داشتیم نیز حسرت خواهند خورد و‌مطمئنا آن روز بنده هیچ حقیقتی را کتمان نخواهم کرد و مستندوار از سکوت و بلکه مقابله ایشان با پیگیری این مسئله خواهم گفت...
#شاید_موقت
🆔 @masaf1440
💻m1440.blog.ir

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۰ ، ۲۲:۴۴
سید علی حسینی

✅فراموشی(3)
📝و سرآغاز ماجرا...
دم دمای ظهر بود که از دفتر #بسیج تماس گرفتن و گفتن بیاین برای تکمیل ثبت نام، امتیاز خوبی تو آزمون آورده بودیم.
-اتوبوس🚌؛
...هر وقت که مداح خواب بود و یا اذیتش می کردیم و از میدان به در می شد😉 و مزاحمتی نبود و فرصتی را مناسب می دیدم از سر دل تنگی با #قرآن جیبی ام انس می گرفتم قرآن همیشه جاذبه خاصی برام داره و نمی تونم ازش دل بکنم😍... ایام #شهادت حضرت زهرا(س) بود و چون کلاس های حوزه علوم اسلامی دانشگاهیان را هم شرکت می کردم درباره #ولایت حضرت امیر(ع) و وقایع تلخ #فاطمیه هم مطالعه می کردم بخاطر همین  ی کتاب هم با همین موضوع از کتابخونه دانشگاه به امانت گرفته بودم و در طول سفر می خوندمش...
📚کتاب "سقیفه" از "علامه سید مرتضی عسگری" که به بررسی تحلیلی تاریخ صدر اسلام و ریشه یابی جریان انحرافی #سقیفه پرداخته بود البته، چاپ #انتشارات_منیر! تا همین چند ماه پیش هم حواسم نبود که این کتاب را هم انتشاراتی چاپ می کنه که مدیریتش با #سبط_الشیخ ها است.
✔️موضوعات و مسائلی مثل غدیر،فاطمیه،شعبان،ایام ربیع،میلاد حضرت امیر(ع)،میلاد حضرت صدیقه طاهره(س) و این قبیل مناسبت ها مهم ترین بستر های فعالیت #انجمن_حجتیه هستن
...فکرش راهم نمی کردم که روزی برسه که فعالیت و اسم انتشارات منیر و مشخصات کامل مسولین این انتشارات روی نامه ها، مدارک و فاکتور های کانون "قاصدکی برای امروز..." برای اثبات خیلی از مسائل اینقدر برام مهم خواهند شد.
...روز دوم سفر بود،سجاد ربیعی که مسئول فرهنگی راهیان بود، با "سید ولی کراتی" درست صندلی کناری من و حجت نشسته بودن...
⚠️سید ولی کراتی نام مستعار یکی از شخصیت های داستان است.
...سید ولی مدام تو سفر حواسش به من بود یکم که گذشت سر صحبت را باز کرد: که اهل کجایی و چی می خونی و... خوندن اون کتاب خیلی جذبش کرده بود...
بعد از راهیان که اساسا بستری مناسب برای جذب بچه ها به #فعالیت_فرهنگی هست چند باری بچه های بسیج که بهترین و نزدیک ترین رفیق هامون بودند پیگیر شدند تا من و حجت بریم و تو بسیج فعالیت کنیم...من اولین بار با امین سردارآبادی و مجید مرادقلی و جنبش عدالت خواه آشنا شده بودم و دوست داشتم اونجا کار کنم، راستش تا چند وقت هم فکر میکردم جنبش و بسیج هر دو یکی هستن هر چند الان...
تا اینکه سیدولی چند بار توی کتابخونه و سلف و... سر صحبت را باز کرد و گفت که می خواد ی جلسه بزاره و کارمون داره...
♨️ادامه دارد...
🆔 @masaf1440

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۰ ، ۲۲:۳۹
سید علی حسینی

✅فراموشی(1)
📝آخرای سال 94 بود و اوایل ترم دوم دانشگاه 
هوای یک روز نچندان سرد زمستانی! دوست داشتنی ترین جای دانشگاه...
تازه نماز جماعت ظهر را خوانده بودیم و راهی سلف بودیم هنوز چند قدمی از درب ورودی مهدیه فاصله نگرفته بودیم که ی دفعه، یکی با ی لحن گرم و ته لهجه شیرین خراسانی، صدامون کرد:
-سلام بچه ها!
- برگشتیم 
-خوبین؟!
بعد از سلام و احوال پرسی ی راست رفت سر اصل مطلب:
-راهیان نمیاین؟!(قبلا و بارها تو برنامه های دانشگاه و مهدیه دیده بودمش، اما اسمش را نمیدانستم...حتی نمیدونستم از بچه های بسیج دانشگاهه بعدا فهمیدم که اسمش علی هست،علی محمد قدرتی!)
-نمی دونستم چی بگم...ی نگاهی به حجت کردم، اون هم نمیدونست چی بگه...
⚠️(حجت ارجمند نام مستعار یکی شخصیت های داستان است)
 رو کردم به علی محمد و گفتم:   
-باشه ی فکری کنیم خبر میدیم.
علی محمد لبخندی زد و گفت:
-دیره! بجنبین داریم میریما! بعدا حسرت نخورین! یاعلی(ع)
شب که امدیم خونه بی توجه به اتفاق ظهر اون روز مشغول درس و تکلیف شدیم دقیقا مثل دوران دبیرستان!
مثل همیشه قبل از خواب نیم ساعتی با بچه ها می گفتیم و می خندیدیم و یواش یواش می رفت که صدای خنده ها تبدیل به صدای خروپف بشه...
فقط ی چهار راه پایین تر از دانشگاه،نزدیک ایستگاه آتش نشانی شهرک توحید، ی واحد کوچیک در طبقه دوم بلوک 5 از آپارتمان های مسکن مهر... 
که کل امکانات و نصیبش از تعریف خانه ی بخاری گازی داغون بود. که آن را هم هر چند وقت یکبار صاحب خونه زنگ میزد و هماهنگ میکرد تا بیاد و ببردش و تا آخرهم خدا رحم کرد و جور نشد و نیومد و آن بخاری داغون و روسیاه شده بود رفیق شفیق ما توی سرمای استخوان سوز و بی حساب و کتاب زمستان و بهار سبزوار، و البته نفر هشتم خونه!
البته این رفیقمون مثل دو نفر دیگه قاچاقی با ما نبود، رسماً از صاحب خونه مجوز داشت هرچند من،وحید،کامران،پوریا و حجت با این کار مخالف بودیم...
♨️ ادامه‌دارد...
🆔 @masaf1440

📌 ناگفته‌ها و حرف هایی که نشنیده اید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۰ ، ۲۲:۳۵
سید علی حسینی